نظریه های اصلی شخصیت؛ آزمونهای مرتبط به آن
شخصیت (personality) از کلمه لاتین persona گرفته شده است. این واژه به نقابی اشاره دارد که هنرپیشهها در نمایش خود از آن استفاده میکردند. در مطالعات روانشناسی، «شخصیت» یک مفهوم اساسی است. شخصیت به تفاوت های فردی در الگوهای مشخص تفکر، احساس و رفتار اشاره دارد.
الگوی منحصر به فردی از ویژگی های روانشناختی و رفتاری، که توسط آن هر شخص از اشخاص دیگر متمایز می شود.
مطالعه شخصیت بر دو حیطه عمده تمرکز دارد. یک حوزه، درک تفاوت های فردی در ویژگی های شخصیتی مانند توانایی تعامل اجتماعی و تحریک پذیری می باشد. حوزه دیگر درک این موضوع است که اجزای مختلف شخصیت چگونه در قالب یک مجموعه دور هم گرد می آیند.
نظریهپردازان مختلف، تعاریف مختلفی از شخصیت ارائه دادهاند و بر یک تعریف مشخص، اتفاق نظر ندارند. اما با توجه به نظر اکثریت میتوان گفت که شخصیت، الگوی صفات نسبتاً دائمی و ویژگیهای منحصر به فرد است که به رفتار فرد، ثبات و فردیت میبخشد. این تعریف دو جنبه اصلی را مشخص میسازد:
- ویژگیهای بادوام: صفات به ثبات رفتار در طول زمان و پایداری رفتار در موقعیتهای مختلف، کمک میکنند.
- ویژگیهای منحصر به فرد: صفات ممکن است در برخی گروهها مشترک بوده یا کل اعضا در آن سهیم باشند. اما الگوی آنها برای هر فرد، متفاوت است.
نظریه های اصلی شخصیت
متفکران، فلاسفه و افراد زیادی در طول زمان، سعی در فهم ماهیت انسان و پاسخ دادن به سؤالات حول محور انسان بودند. اما تا آخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، پیشرفت چندانی در این امر بهدست نیامده بود. اما در این زمان، زیگموند فروید با استفاده از مشاهدات بالینی خویش، نظریهای مدرن و بزرگ را مطرح نمود که سعی داشت کل شخصیت را در تمام افراد، توضیح دهد. از آن به بعد نظریهپردازان زیادی درباره شخصیت سخن گفتهاند و بر جنبههای متنوع آن، متمرکز شدهاند.
دیدگاه روانکاوی
فروید اولین کسی بود که نظریهای جامع درباره شخصیت ارائه داد. او در ابتدا، سه سطحی که شخصیت در آن عمل میکند را معرفی نمود: هشیار، نیمههشیار و ناهشیار. هشیار شامل احساسات و تجربیاتی میشود که در لحظهای خاص از آن آگاه هستیم. از نظر فروید، قسمت کوچکی از ذهن در سطح هشیار بود. قسمت اعظم ذهن در سطح ناهشیار بود که مخزن غرایز، نیروی سوقدهنده رفتار و امیالی که رفتار ما را هدایت میکنند، در آن حضور داشت. این قسمت را نمیتوانیم ببینیم و کنترل کنیم. عمده تمرکز نظریه روانکاوی فروید، روی این سطح تمرکز داشت. نیمههشیار نیز شامل خاطرات، افکار و احساساتی بود که در لحظه از آن آگاه نیستیم اما میتوان به راحتی آنها را به سطح هشیار آورد.
اما فروید در سالهای بعد، ساختارهای شخصیت را نیز مشخص ساخت. او ساختار شخصیت را به سه عنصر نهاد (Id)، خود (Ego) و فراخود (Super Ego) تقسیم کرد. نهاد مخزن غرایز و لیبیدو (انرژی روانی) است و تماماً ناهشیار است. این قسمت، قدرتمندترین ساختار شخصیت بوده و انرژی دو بخش دیگر را نیز تأمین میکند. خود، تنها حوزه ذهن است که با واقعیت ارتباط دارد و در کودکی، از نهاد به وجود میآید. فراخود از خود به وجود میآید و بیانگر جنبههای اخلاقی و آرمانی شخصیت است. تعامل این ساختارها با یکدیگر افکار و احساسات ما را شکل میدهند.
دیگر مفاهیم نظریه فروید
فروید از مفاهیم دیگری مانند مکانیزمهای دفاعی نیز در نظریه خود، استفاده کرد. همچنین مراحلی را مشخص کرد که در آن رشد روانی-جنسی شخصیت، روی میدهد. از نظر فروید، شخصیت تا پنج سالگی ساختار خود را پیدا میکند و شخصیت بزرگسالی، تحت تأثیر عوامل روی داده تا قبل از این سن میباشد.
پس از فروید، شاگردان او و افراد دیگری، مفاهیم او را استفاده کردند و نظریههای متنوعی به وجود آوردند. نظریههای روانکاوی بعد از فروید را نظریههای روانپویشی مینامند. ملانی کلاین، آنا فروید، مارگارت ماهلر، هاینز کوهوت، دونالد وینیکات، اتو کرنبرگ و… از نظریهپردازان مهم این حوزه هستند. کارل یونگ، آلفرد آدلر، کارن هورنای، اریک فروم و تعدادی نظریهپرداز دیگر نیز تغییرات اساسیتری در نظریه فروید دادند، اما در مجموعه نظریهپردازان روانپویشی قرار میگیرند.
در ادامه بخوانید : پرسشنامه مکانیزمهای دفاعی DSQ ; مکانیزمهای دفاعی غالب در شما چیست؟
نظریههای انسانگرایانه و وجودی
نظریهپردازان این حوزه، از محدود بودن انسان و کمبودن اختیار انسان در دیگر رویکردها راضی نبودند. آنها مفاهیمی همچون آزادی و مسئولیت و گرایش به خودشکوفایی را مطرح کردند. در این رویکردها انسانها پس از ارضای نیازهای سطح پایینتر مانند گرسنگی، تشنگی و امنیت، به دنبال نیازهای متعالی میروند. از نظر آنها، انسان، گرایش ذاتی به خودشکوفایی دارد.
رویکرد انسان گرایانه
آبراهام مزلو یکی از نظریه پردازان این حوزه، سلسله مراتب نیازها را مطرح کرد که انسان به دنبال آنهاست. در سطح پایین هرم، نیازهای فیزیولوژیکی مانند نیاز به غذا، آب و هوا قرار دارد. سطح بعدی، نیاز به امنیت قرار دارد. سطح سوم را نیازهای محبت و تعلقپذیری تشکیل میدهد که به آنها نیاز به دوست داشتن و دوست داشتهشدن نیز میگویند. سطح چهارم را نیز نیاز به احترام تشکیل میدهد. در آخر در بالاترین سطح، نیاز به خودشکوفایی قرار دارد. از نظر مزلو همه انسانها به این سطح دست پیدا نمیکنند. کارل راجرز نیز دیگر نظریهپرداز این حوزه بود که بر گرایش به خودشکوفایی تمرکز کرد.
رویکرد وجودی
در رویکرد وجودی نیز رولو می، ویکتور فرانکل و… نظریات مختلفی ارائه دادند. این نظریه پردازها از فلسفه وجودی، الهام گرفته بودند. مهمترین فیلسوفان وجودی سورن کییرکگارد، فردریش نیچه، مارتین هایدگر و ژان پل سارترهستند. در واقع رویکرد وجودی به نوعی معادل اروپایی رویکرد انسانگرایی است که در آمریکا مطرح شده بود.
برای مثال رولو می باور داشت خیلی از افراد جرأت ندارند با سرنوشت خود، مواجه شوند. و در جریان گریختن از آن، میزان زیادی از آزادی خود را از دست میدهند. آنها با نفی آزادی خودشان، از مسئولیت خود نیز میگریزند. آنها که تمایلی به انتخاب کردن ندارند، آگاهی خود را نسبت به اینکه کیستند، از دست میدهند و دچار احساس بیمعنایی و بیگانگی میشوند. از سوی دیگر، افراد سالم سرنوشت خود را به چالش میکشند، آزادی خود را گرامی میدارند و با خود و دیگران، صادقانه زندگی میکنند. آنها میدانند که مرگ، اجتناب ناپذیر است و جرأت زیستن در زمان حال را دارند.
نظریههای صفات شخصیت
نظریههای صفت با کارهای گوردون آلپورت آغاز شد. او سعی کرد فهرستی از صفاتی را که شخصیت فرد را تشکیل میدهند مشخص کند. بر خلاف نظریههای روانتحلیلی و انسانگرایی درمورد شخصیت، نظریه صفات آلپورت به تفاوتهای فردی در ویژگیهایی که در طول زمان و موقعیتهای مختلف در یک فرد ثابت هستند، تاکید دارد. آلپورت برای استخراج صفات شخصیت، از دیکشنری های جامع انگلیسی استفاده کرد. از طریق این کتابها، محققان ابتدا ۱۸۰۰۰ کلمه که توصیف کننده شخصیت بود را استخراج کردند. آلپورت این صفات را به ۴۵۰۰ صفت شخصیتی، کاهش داد. سپس آن ها را ابتدا به دو دسته صفات فردی و مشترک تقسیم کرد وبعد از آن، طبقه بندی دیگری را شامل ۳ نوع صفت معرفی نمود.
پس از آلپورت، کتل صفات را بررسی کرد و با روش تحلیل عاملی، ۱۶ صفت را به عنوان عوامل بنیادی شخصیت، مشخص کرد. این عوامل، توسط پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت، مشخص میشوند و گاهی نیز به همین نام، شناخته میشوند. هاینس آیزنک، دیگر نظریهپرداز این رویکرد بود که سه بعد شخصیت را مشخص ساخت: برونگرایی در برابر درونگرایی، روانرنجور خویی در برابر ثبات هیجانی و روانپریشی خویی در برابر کنترل تکانه. از نظر او، این ابعاد تحت تأثیر وراثت بودند و عوامل محیطی اثر کمی بر آنها داشت.
مدل پنج عاملی
مشهورترین نظریه صفت، مربوط به مدل پنج عاملی مککری و کاستا میباشد. آنها در ابتدا دو عامل اصلی و سپس سه عامل را مشخص نمودند. اما در نهایت، این دو پس از تحقیقات بسیار، پنج عامل شخصیتی را معرفی کردند که در پرسشنامه پنج عاملی شخصیت آنها نیز سنجیده میشد. این پنج عامل عبارت بودند از برونگرایی، روان آزردگی، گشودگی به تجربه، توافقپذیری (خوشایندی) و وجدان گرایی. در واقع پژوهشگران دیگری نیز این پنج عامل را در تحقیقات خود با نامهای دیگری مشخص کرده بودند. هر یک از این پنج عامل، شامل شش صفت میشود که در مجموع، ۳۰ صفت توسط آزمون پنج عاملی شخصیت مشخص میشوند.
نظریههای یادگیری-شناختی
نظریههای مربوط به این حوزه، به سه دسته رویکرد شناختی، رویکرد رفتاری و رویکرد یادگیری اجتماعی تقسیم میشوند. نظریه سازههای شخصی جورج کلی در دسته نظریههای شناختی قرار میگیرد. او عنوان میکند که انسانها مانند دانشمندان، نظریههایی میسازند که سعی دارند به وسیله آنها، رویدادهای زندگی خود را کنترل کنند. او این نظریهها را سازههای شخصی نامید. اعتقاد کلی این بود که برای شناخت یک نفر، باید سازههای شخصی او را بررسی کرد. نظریه کلی به عنوان پیش درآمدی بر نظریههای شناختی قلمداد میشود. البته رویکرد کلی چندان مورد اقبال محققان قرار نگرفت و فعالان حوزه روانشناسی شناختی، توجه زیادی به این نظریه نمیکنند.
مهمترین نظریهپرداز حوزه رفتاری، اسکینر بود که به یکی از تأثیرگذارترین روانشناسان قرن بیستم تبدیل شد. قبل از اسکینر، پاولف، واتسون و دیگر رفتارگراها روی اثر شرطیسازی بر رفتار انسان کار کرده بودند. اما اسکینر بود که به تبیین تمام جنبههای شخصیت پرداخت. اسکینر با توضیح شرطیسازی کنشگر و تبیین شخصیت انسان بر اساس تقویت و پاداش، کاملاً بر عوامل عینی متمرکز شد و عوامل درونی را به خاطر عدم امکان مطالعه علمی روی آنها، کنار گذاشت.
اسکینر، شخصیت را شامل الگو یا مجموعهای از رفتارهای کنشگر می دانست. رویکرد او را به خاطر تأکید زیاد بر رفتار قابل مشاهده، رفتارگرایی رادیکال مینامند.
از یادگیری به شناختی
آلبرت بندورا، روانشناس کانادایی نشان داد که شخصیت، تنها رفتارهای قابل مشاهده نیست بلکه فرایندهای شناختی نقش کلیدی در تغییر و ارتقا الگوهای رفتاری دارند. در واقع نظریه بندورا پلی بین نظریه رفتاری و شناختی ایجاد کرد، زیرا به فرایندهایی مانند توجه، حافظه و انگیزش نیز توجه داشت. هدف او این بود که نشان دهد فرآیند یادگیری از روش های متعددی اتفاق میافتد. مفهوم خودکارآمدی، یکی از مهمترین مفاهیم در روانشناسی امروز است که توسط بندورا مطرح شد.
نظریهپردازان دیگر پس از بندورا، بر روی جنبههای خاصی از شخصیت متمرکز شدهاند و نظریهای جامع در بین آنها دیده نمیشود. برای مثال جولین راتر با مطرح کردن یادگیری اجتماعی، بر منبع کنترل درونی و بیرونی متمرکز شد. والتر میشل نظریه خود را با نام نظریه شخصیت شناختی عاطفی مطرح کرد که صفت را با فرآیندهای شناختی-عاطفی در موقعیت، ترکیب کرد. مارتین سلیگمن نیز ابتدا مفهوم درماندگی آموختهشده را توضیح داد و سپس روانشناسی مثبتنگر را مطرح نمود.
آزمونهای شخصیت
هدف از آزمونهای شخصیت، بررسی و شناخت ابعاد و ویژگیهای شخصیتی انسان میباشد. آزمونهای شخصیت را میتوان به دو دسته آزمونهای عینی و آزمونهای فرافکن، تقسیم کرد. آزمونهای عینی، ابزاری خودگزارشدهی هستند که شامل مجموعه استانداردی از سؤالات یا جملات میباشند که آزموندهنده بر اساس یک رشته گزینهها به آنها پاسخ میدهد. بسیاری از آزمونهای عینی به صورت درست/غلط یا بله/خیر انجام میشوند. در برخی دیگر نیز از یک مقیاس ابعادی از کاملاً موافقم تا کاملاً مخالفم استفاده میشود.
اما آزمونهای فرافکن، روشی است برای کشف شیوههای رفتار کردن افراد از طریق مشاهده رفتار آنان در موقعیتی که پاسخ خاصی را فرانمیخواند یا بر نمیانگیزد. در این آزمونها از ابزار خودگزارشی استفاده نمیشود و آزموندهنده در واکنش به یک محرک مبهم یا بدون ساخت، پاسخی ارائه میدهد.
مهمترین آزمونهای عینی
آزمون شخصیت چند وجهی مینهسوتا – فرم کوتاه MMPI-short form
شامل ۵۶۷ عبارت است که فرد با زدن گزینه صحیح یا غلط به آنها جواب میدهد. این آزمون دارای ۱۰ مقیاس بالینی و ۷ مقیاس اعتباری (۴ مقیاس سنتی و ۳ مقیاس جدید) میباشد. مقیاسهای بالینی شامل خودبیمارانگاری (Hs)، افسردگی (D)، هیستری (Hy)، شخصیت ضداجتماعی (Pd)، مردانگی-زنانگی (Mf)، پارانویا (Pa)، ضعف روانی (Pt)، اسکیزوفرنی (Sc)، هیپومانی (Ma)، و درونگرایی اجتماعی (Si) میشود.
آزمون شخصیت شناسی نئو | شخصیت شناسی پنج عاملی نئو | تست نئو
آزمون نئو نوعی خودسنجی ویژگیهای شخصیت است که مبتنی بر مدل پنج عاملی است. این آزمون را مککری و کاستا تعبیه کردهاند. پنج عامل شامل روانرنجورخویی (Neurotisism)، برونگرایی (Extraversion)، گشودگی به تجربه (Openness to Experience)، توافقپذیری (Agreeableness) و وجدان گرایی (Conscientiousness) میشود. هر یک از این پنج عامل دارای شش جنبه یا صفات شخصیت است. در کل ۳۰ صفت شخصیتی در این آزمون سنجیده میشود.
پرسشنامه چند محوری بالینی میلون سه (MCMI-III)
این آزمون که توسط تئودور میلون ایجاد شد، گسترهای از اطلاعات مربوط به شخصیت، سازگاری هیجانی و نگرش افراد را میسنجد. آزمون میلون در مجموع ۲۴ مقیاس بالینی و ۴ شاخص روایی دارد. از مجموع این ۲۴ مقیاس، ۱۴ مقیاس به سنجش اختلالات شخصیت و ۱۰ مقیاس، نشانگان بالینی را میسنجد.
آزمون شخصیت شانزده عاملی کتل – Cattells 16 Personality Factors
کتل ۴۵۰۵ صفت مشخص شده توسط آلپورت و اودبرت را به ۱۷۱ رگه محدود کرد. سپس رگهها را با استفاده از روش آماری تحلیل عاملی، به ۳۶ بعد تقلیل داد. در نهایت این ابعاد را با تحلیل عاملی مجدد، به ۱۶ عامل کاهش داده و پرسشنامه ۱۶عاملی را عرضه کرد. عوامل این پرسشنامه به دو دسته عوامل مرتبه اول و مرتبه دوم تقسیم میشود.
آزمون شخصیت شناسی آیزنک
این پرسشنامه، سه بعد را اندازه میگیرد: برونگرایی در برابر درونگرایی، روانرنجورخویی در برابر ثبات هیجانی و روانپریشخویی در برابر کنترل تکانه. آیزنک عقیده داشت این عوامل تحت تأثیر وراثت هستند. به همین دلیل آنها را در طول زمان باثبات میدانست و سعی در اندازهگیری آنها داشت.
آزمون شخصیت شناسی مایرز- بریگز(MBTI) به همراه تفسیر کامل و کاربردی
این پرسشنامه بر اساس تیپهای شخصیت نظریه یونگ طراحی شده است. این آزمون توسط ایزابل مایرزبریگز و مادرش کاترین بریگز به وجود آمد. هدف آنها از ایجاد آزمون مایرز-بریگز شناسایی تیپهای شخصیتی افراد و گروهها بود. این آزمون ۴ جفت مفهوم اصلی دارد که هر جفت دارای دو مفهوم متضاد است. این چهار بعد عبارتند از: درونگرایی در برابر برونگرایی، حس در برابر شهود، تفکر در برابر احساس، و قضاوت در برابر ادراک. در مجموع ۱۶ تیپ شخصیتی از ترکیب این ابعاد بهدست میآید.
مهمترین آزمونهای فرافکن
آزمون لکههای جوهر رورشاخ
این آزمون حاوی ۱۰ کارت است که روی هر کارت، یک لکه جوهر وجود دارد. این لکهها قرینه هستند. پنج کارت سیاه و سفید با سایههای خاکستری و پنج کارت رنگی هستند. آزمودنی با دیدن هر کارت، تصویری که میبیند را میگوید. در اینجا پاسخ درست و غلط وجود ندارد.
آزمون اندریافت موضوع (TAT)
این آزمون در سال ۱۹۳۵ توسط مورگان و هنری موری، ساخته شد. هدف از این آزمون، افشای خصوصیات شخصیتی بنیادی افراد است. این کار به کمک تفسیر تخیلات و تصورات افراد در مورد مجموعهای از تصاویر، صورت میگیرد. آزمون اندریافت موضوع حاوی ۳۱ کارت است که در ۲۰ دسته، جا میگیرند. یکی از کارتها سفید است. در بعضی از دستهها، یکی از کارتها مخصوص بانوان و یکی دیگر مخصوص آقایان میباشد. آزمودنی با دیدن هر کارت باید داستانی بسازد و در آن بگوید افرادی که میبیند چه کسانی هستند؟ چهکار میکنند؟ چه فکری یا احساسی دارند؟ در آن صحنه چه اتفاقی افتاده است؟ و چه خواهد شد؟
آزمون جملات ناتمام
این فن، ساده، بسیار ماندگارو مفید است. متداولترین و مشهورترین فن در میان نسخههای گوناگون، آزمون جملات ناتمام راتر است. در این آزمونها، تعدادی جمله ناتمام ارائه میشود و فرد باید آنها را تکمیل کند. بر این اساس میتوان شاخصهای مد نظر در هر آزمون مانند سازگاری-ناسازگاری را بهدست آورد.
اختلالات شخصیت
اختلال شخصیت، الگوی مستمر هیجانات، شناختها و رفتارهایی است که برای شخص یا دیگران، ناراحتی هیجانی مستمر به بار میآورد و در کار و روابطش، مشکلاتی ایجاد میکند.
دستهبندیهای مختلفی در این زمینه وجود دارد. دیدگاه روانپویشی (PDM-2) و روانپزشکی (DSM-5) در دستهبندی اختلالات و سازمانهای شخصیت، متفاوت عمل میکنند. دیدگاه روانپزشکی بر اساس مدل مقولهای (یعنی فرد یا دارای اختلال هست یا نیست) تصمیم میگیرد. اما بسیاری از روانشناسان در این بین ماندهاند که افرادی که برخی از ویژگیهای اختلالات شخصیت را دارند، تشخیص اختلال شخصیت میگیرند یا خیر. اما دیدگاه روانپویشی در ابتدا یک طیف از سازمانهای شخصیت معرفی میکند و در آن، شیوههای شخصیتی مجزایی معرفی میکند.
دستهبندی DSM-5
ویراست پنجم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، اختلالات شخصیت را در سه دسته یا خوشه قرار میدهد.
خوشه A، اختلالات عجیب یا نامتعارف نام دارد که شامل اختلالهای شخصیت پارانوئید، اسکیزوئید و اسکیزوتایپال است.
خوشه B، اختلالات نمایشی، هیجانی یا دمدمی نام دارد که شامل اختلالهای شخصیت ضداجتماعی، مرزی، نمایشی و خودشیفته است.
خوشه C، اختلالات مضطربانه و ترسآلود نام دارد که شامل اختلالهای شخصیت اجتنابی، وابسته و وسواسی-اجباری است.
خوشه A – عجیب یا نامتعارف
- اختلال شخصیت پارانوئید: بیاعتمادی، شک و ظن فراگیر به دیگران، طوری که دارای انگیزههای سوء و بدخواهانه تصور میشوند.
- اختلال شخصیت اسکیزوئید: دلگسستگی فراگیر از روابط اجتماعی و ابراز بسیار محدود هیجانات در موقعیتهای میانفردی
- اختلال شخصیت اسکیزوتایپال: کاستیها و نقایص فراگیر اجتماعی و میانفردی که مشخصهاش ظرفیت اندک برقراری روابط صمیمی و نزدیک و تحریفهای شناختی یا ادراکی و نامتعارف و عجیببودن رفتارها است.
خوشه B – نمایشی
- اختلال شخصیت ضداجتماعی: بیاحترامی فراگیر به حقوق دیگران و تقض فراگیر حقوق دیگران
- اختلال شخصیت مرزی: بیثباتی فراگیر روابط میانفردی، خودانگاره، عواطف و کنترل تکانهها
- اختلال شخصیت نمایشی: ابراز هیجان افراطی و توجهطلبی فراگیر
- اختلال شخصیت خودشیفته: خودبزرگبینی فراگیر (در عالم خیال یا در رفتار)، نیاز به تعریف و تمجید و همدلی نکردن با دیگران
خوشه C، اختلالات مضطربانه
- اختلال شخصیت اجتنابی: بازداری و قید و بند اجتماعی فراگیر، احساس بیعرضگی و حساسیت افراطی به ارزیابی منفی
- اختلال شخصیت وابسته: نیاز فراگیر و مفرط به تحت مراقبت بودن و توجه که به رفتار سلطهپذیری و آویزانبودن و ترس از جدایی منجر میشود.
- اختلال شخصیت وسواسی-اجباری: اشتغال ذهنی فراگیر به نظم و کامل بودن و کنترل ذهنی میانفردی به بهای از دست دادن انعطاف، سعهی صدرو کارآیی.
در ادامه : آزمون شخصیت شناسی دیسک DISC Personality Profile
جدیترین دیدگاهها