کهن الگو یا آرکتایپ (Archetype) در روانشناسی یونگ
ایدههای یونگ به محبوبیت ایدههای فروید نبودند. انواع کهن الگو و شخصیت شناسی به روش آرکتایپ نیز در روانشناسی مدرن چندان موردتوجه قرار نگرفتهاند. دلیلش شاید این باشد که ریشهی کهن الگو به تغییر مسیر بهسوی جنبههای عرفانی و شبهعلمی تمایل داشت. در ادامه مفصل توضیح میدهیم کهن الگو چیست و انواع کهن الگو را بررسی میکنیم. همچنین به انواع شخصیتهایی که از کهن الگوها نشأت گرفتهاند، میپردازیم.
در ادامه بخوانید: آزمون کهن الگو ها یا تست آرکتایپ (آرکی تایپهای شخصیتی)
کهن الگو چیست؟
کهن الگو یا آرکتایپ (Archetype) الگویی جامع و ذاتی از رفتار و شخصیت انسان است که در تأثیرگذاری بر رفتار او نقش دارد. نظریهی روانپزشک سوئیسی، کارل گوستاو یونگ (Carl Gustav Jung) میگوید این کهن الگوها شکلی باستانی از دانش فطری انسان است که از اجدادمان به ما رسیده.
این در روانشناسی یونگی (Jungian Psychology) نمایانگر نمونهها و تصاویری جامعاند که بخشی از ناخودآگاه جمعی (Collective Unconscious) بهشمار میروند. بهنظر یونگ روشی که ما انواع کهن الگو را به ارث میبریم همانند روش به ارث بردن الگوهای غریزی رفتار است.
ناخودآگاه فردی و ناخودآگاه جمعی
یونگ در اصل از پیروان زیگموند فروید (Sigmund Freud) بود. این رابطه درنهایت بهدلیل انتقاد یونگ از تأکید فروید بر جنسینگی (Sexuality) در طول دوران رشد از هم گسست. این گسستگی موجب شد یونگ رویکرد روانکاوانهی خود بهنام روانشناسی تحلیلی (Analytical Psychology) را توسعه دهد. (فروید در رابطه با جنسینگی در طول دوران رشد کودک معتقد بود که پنج سال ابتدایی دورانی مهم برای رشد جنسی کودک است.)
اگرچه یونگ با فروید دراینباره موافق بود که ضمیر ناخودآگاه نقشی مهم در شخصیت و رفتار انسان بازی میکند، ایدهی ناخودآگاه فردیِ (Personal Unconscious) فروید را توسعه داد تا آنچه را که خود ناخودآگاه جمعی میخواند نیز در بر بگیرد.
یونگ معتقد بود که روان (Psyche) انسان شامل سه بخش است:
- ایگو (Ego)؛
- ناخودآگاه فردی؛
- ناخودآگاه جمعی.
ایگو (خود/ من) بهنظر یونگ نمایانگر ضمیر خودآگاه (Conscious Mind) است. ناخودآگاه فردی نیز حاوی خاطرات و از جمله آن خاطراتی میشود که نادیده گرفته شدهاند.
ناخودآگاه جمعی بخشی منحصربهفرد است، زیرا یونگ معتقد بود که این قسمت از روان انسان مانند نوعی از وراثت روانشناسی (Psychological Inheritance) عمل میکند. (وراثت روانشناسی که به تبارشناسی عاطفی یا همان Emotional Genealogy نیز معروف است اشاره به الگوهای رفتاری و برداشتهایی از زندگی دارد که نسل به نسل بهوسیلهی ژنها منتقل میشوند.) همینطور این ناخودآگاه شامل همهی دانش و تجربههایی است که انسانها بهعنوان یک گونهی آفریدهشده در آنها شریکاند.
منشأ انواع کهن الگو چیست؟
در این بخش شرح میدهیم منشأ کهن الگو چیست و شخصیت شناسی به روش آرکتایپ از کجا آمدهاست. عقیدهی یونگ بر این بود که کهنالگوها از ناخودآگاه جمعی سرچشمه میگیرند. او بیان کرد که این کهن الگوها ذاتی، جهانی، غیراکتسابی و موروثیاند. کهنالگوها نحوهی تجربهی ما از چیزهایی خاص را سروصورت میبخشند.
قویترین ایدههای تاریخ، همهشان ریشه در کهنالگوها دارند.
کارل گوستاو یونگ، کتاب ساختار روان (The Structure of the Psyche)
همچنین اظهار میکند: «این باور بهویژه درمورد ایدههای مذهبی صادق است، اما مفاهیم محوری در علم، فلسفه و اخلاق نیز از این قاعده مستثنی نیستند. آنها در شکل کنونی خود گونههایی از ایدههای کهنالگو هستند که با کاربست آگاهانه و تطبیقشان با واقعیت شکل گرفتهاند. چراکه این وظیفهی آگاهی (Consciousness) است که نهتنها به درک و شناختی از جهان خارج بهوسیلهی حواس برسد، بلکه جهان درون ما را هم به یک وجود عینی تبدیل کند.»
یونگ مفهوم لوح سفید و نانوشته (Tabula Rasa) با این تصور که ذهن انسان در بدو تولد سنگلوحی خالی است که صرفاً با تجربه میتوان روی آن نگاشت را رد کرد. او معتقد بود که ذهن انسان جنبههای اساسی، ناخودآگاه و زیستی (بیولوژیکی) اجداد ما را در اختیار دارد.
یونگ معتقد بود آن شخصیتهای باستانی و افسانهای که آرکتایپها را شکل میدهند برگرفته از همین انسانها هستند و در کنار آنها زندگی میکنند. انواع کهن الگو حاکی از انگیزهها، ویژگیهای فردی و ارزشهای اساسی انسانهاست.
بهنظر یونگ هرکهن الگو نقشی در شکلگیری شخصیت ایفا میکند، اما احساس میکرد که بیشتر افراد متأثر از یک کهن الگو ویژه هستند. طبق نظر یونگ شیوهی بالفعلی که بهوسیلهاش کهن الگو تشریح یا درک میشود به عواملی متعدد، ازجمله تأثیرات فرهنگیِ پذیرفتهشدهی فرد و تجربههای شخصی منحصربهفردش بستگی دارد.
یونگ چهار کهن الگو اصلی را شناسایی کرد، اما معتقد هم بود که محدودیتی از لحاظ تعداد کهن الگو وجود ندارد. وجود این کهن الگوها مستقیماً قابلمشاهده نیست، اما میتوان آنها را با نگاهی به دین، رؤیاها، هنر و ادبیات کشف کرد.
انواع کهن الگو کدامند؟
۱. شخصیت برساخته یا پِرسونا از انواع کهن الگو
شخصیت برساخته (Persona) یعنی چگونگی نشان دادن خود به جهان و یکی از ۴ کهن الگو اصلیست. واژهی «persona» برگرفته از واژهای لاتین است که معنای نقاب را میدهد. بااینحال این یک نقاب واقعی نیست.
این کهن الگو نشاندهندهی تمام نقابهای اجتماعی مختلف است که ما در بین گروهها و موقعیتهای اجتماعی متفاوت بر صورت میگذاریم. شخصیت برساخته مانند سپری برای ایگو در برابر وجهههای منفی عمل میکند. پرسونا، بهگفتهی یونگ، ممکن است در رؤیاها ظاهر شود و شکلهای مختلفی به خود بگیرد.
کودکان در طول دورهی رشد میآموزند که برای مطابقت با انتظارات و هنجارهای جامعه باید به روشی مشخص رفتار کنند. شخصیت برساخته مانند نقابی عمل میکند که شامل تمام انگیزهها، وسوسهها و احساسات آغازینی است که در اجتماع قابلقبول نیستند.
کهن الگوی پرسونا به افراد این اجازه را میدهد تا با جهان اطراف خود و جامعهای که در آن زندگی میکنند، سازگار شوند. بااینوجود احساس نزدیکی زیاد با این کهنالگو میتواند منجر به این شود که افراد، خود واقعیشان را فراموش کنند.
۲. سایه
سایه (The Shadow) یک نوع کهن الگوست متشکل از غرایز جنسی و مربوط به زندگی. سایه قسمتی از ضمیر ناخودآگاه و مرکب از ایدههای پذیرفتهنشده، ضعفها، امیال، غرایز و کمبودهاست.
این کهن الگو از تلاشهای ما برای انطباق با هنجارها و انتظارات فرهنگی شکل میگیرد. این کهن الگو شامل همهی آن مواردی است که نهتنها برای جامعه، بلکه برای اخلاقیات و ارزشهای خود فرد نیز غیرقابلقبولاند. از این موارد میتوان به حسادت، طمع، پیشداوری، نفرت و پرخاشگری اشاره کرد.
یونگ بیان کرد که این کهن الگو میتواند در رؤیا یا نگرشهای فرد ظاهر شود و شکلهای متفاوتی به خود بگیرد. ممکن است بهصورت مار، هیولا، اهریمن، اژدها و یا پیکری تاریک، وحشی یا بیگانهی دیگر ظاهر شود. این کهن الگو اغلب بهعنوان سمت تاریکتر روان توصیف میشود که نمایانگر وحشیگری، آشوب و ناشناختگی است. یونگ معتقد بود این تمایلات پنهان درون همهی ما حاضرند. بااینوجود، مردم گاهی حضور این کهن الگو در روان خود را انکار و درعوض آن را به دیگران فرافکنی میکنند.
۳. آنیما یا آنیموس از انواع کهن الگو
آنیما (The Anima) تصویری زنانه در روان مرد و آنیموس (The Animus) تصویری مردانه در روان زن است. آنیما/ آنیموس بهجای آن تصویری که از خود به دیگران نشان میدهیم، نمایانگر خود واقعی (True Self) و بهعنوان منبع اصلی ارتباط با ناخودآگاه جمعی است.
به باور یونگ تغییرات جسمی (فیزیولوژیکی) و همچنین تأثیرات پذیرفتهشده از اجتماع به توسعهی نقشهای جنسی (Sex Roles) و هویتهای جنسیتی (Gender Identities) کمک میکنند. یونگ متعقد بود که تأثیر این دو کهن الگو نیز در این فرایند توسعه دخیل است. آنیموس به گفتهی یونگ نمایانگر وجه مردانه در زنان است و آنیما نمایانگر وجه زنانه در مردان.
این تصاویر کهن الگو بر اساس آن چیزی است که هم در ناخودآگاه جمعی و هم در ناخودآگاه فردی یافت میشود. ممکن است ناخودآگاه جمعی حاوی مفاهیمی باشد مانند چگونگی رفتار بانوان. درحالیکه تجربهی شخصی با همسر، خواهر و مادر به شکلگیری تصویری فردیتر از زنان کمک میکند.
بااینحال مردان و زنان در بسیاری از فرهنگها تشویق به اتخاذ نقشهای جنسیتی سنتی و اغلب سفتوسخت میشوند. یونگ طبق این کهن الگو میگوید که این ناامیدی مردان از کشف جنبههای زنانهشان و زنان از کشف جنبههای مردانهشان، رشد روانی آنها را تحتالشعاع قرار میدهد.
ترکیب آنیما و آنیموس مشهور به سیزیجی (Syzygy)، بهمعنی جفت، یا زوج الهی (Divine Couple) است. سیزیجی نشاندهندهی کمال، وحدت و یکپارچگی است.
۴. خود
خود (The Self) یک کهن الگو است که ناخودآگاهی و آگاهیِ یکپارچهی فرد را نشان میدهد. یونگ اغلب این کهن الگو را به شکل دایره، مربع یا ماندالا (دایرهای حاوی پیکرهی خدایان و اشکال هندسی در آیین هندو و بودایی) نشان میدهد.
این کهن الگو از راه فرایندی بهنام فَردیت (Individuation) بهوجود میآید. در این فرایند جنبههای مختلف شخصیت با هم ادغام میشوند. یونگ که به شخصیت شناسی به روش آرکتایپ باور داشت، معتقد بود که ناهماهنگی بین ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه میتواند منجر به مشکلاتی روانی شود. آگاه بودن از این ناسازگاریها و گنجاندنشان در هوشیاری آگاهانه (Conscious Awareness) قسمتی مهم از فرایند فردیت بهحساب میآید.
یونگ دو مرکز متفاوت برای شخصیت قائل بود:
- ایگو (Ego) مرکز آگاهی را تشکیل میدهد، اما این «خود» است که در مرکز شخصیت قرار دارد؛
- شخصیت نهتنها آگاهی، بلکه ایگو و ضمیر ناخودآگاه را نیز در بر میگیرد.
میتوانید به این مانند دایرهای که نقطهای در مرکز خود دارد بیندیشید. تمام دایره همان «خود» است و این کهن الگو نقطهی کوچک در وسط همان ایگوست. هدف نهایی برای یونگ این بود که فرد به احساس خودِ منسجم (Cohesive Self) برسد که بسیار به مفهوم خودشکوفایی (Self-actualization) در هرم مازلو نزدیک است.
انواع دیگر کهن الگوها
یونگ معتقد بود که تعداد کهن الگوها ثابت یا بدون تغییر نیست. در عوض، شاید بسیاری از انواع کهن الگوها دچار همپوشانی و ترکیب شوند و چند کهن الگو جدید خلق کنند مانند پدر (یک شخص مسئول قدرتمند و سختومحکم)، قهرمان (یک پهلوان، مدافع یا نجاتدهنده) و مکار (یک فریبکار، دروغگو و آشوبگر). در ادامه به چند شخصیت که بر اساس شخصیت شناسی به روش آرکتایپ شناخته شدهاند، میپردازیم.
شخصیتهای نشأت گرفته از انواع کهن الگو چیست؟
یونگ اذعان داشت که چهار کهن الگو اصلی میتوانند در هم آمیزند و ۱۲ شخصیت کهنالگویی (که به تصاویر کهنالگویی نیز مشهورند) را بهوجود آورند. این شخصیتهای بر اساس شخصیت شناسی به روش آرکتایپ شامل موارد زیر میشوند:
- معصوم (Innocent)؛
- یتیم (Orphan)؛
- حامی (Caregiver)؛
- جنگجو (Warrior)؛
- جستوجوگر (Seeker)؛
- عاشق (Lover)؛
- آفرینشگر (Creator)؛
- نابودگر (Destroyer)؛
- حاکم (Ruler)؛
- فرزانه (Sage)؛
- جادوگر (Wizard)؛
- دلقک (Jester).
کلام آخر
کارهای یونگ اغلب بهعنوان یافتهای تاریخی و در حوزههای نقد ادبی و کاربردهای اسطورهشناسی در فرهنگ بهکار میرود تا بهمثابهی رهاوردی برای علم ذهن و رفتار. بعضی از انتقادات به کهن الگوی یونگ بیان میکنند که دستهبندی این روانشناس بسیار کلیشهای و بهلحاظ فرهنگی مغرضانهاند.
در این مطلب توضیح دادیم کهن الگو چیست و خاستگاه کهن الگوها را بررسی کردیم، همچنین انواع آرکی تایپ و شخصیتهای نشأت گرفته از ۴ کهن الگو اصلی را توضیح دادیم. شما چه نظری دربارهی شخصیت شناسی به روش آرکتایپ دارید؟ اگر سؤال یا نظری در این باره دارید، میتوانید با ما در میان بگذارید.
جدیترین دیدگاهها