درمورد “ریسک کردن” چگونه فکر می کنید؟
وقتی به گذشتهی خود فکر میکنید، آیا به خودتان میگویید ایکاش شجاعتر بودم، بیشتر به خودم اعتماد میکردم یا از فرصتهایم بیشتر استفاده میکردم؟ اگر زمان به عقب بازمیگشت، چه میکردید؟ بسیاری از افرادِ بالای چهل سال، پاسخ مشابهی به این پرسشها میدهند: «ریسکهای بیشتری را میپذیرفتم»، «بیشازحد قناعت نمیکردم» و «از ابراز عقایدم نمیترسیدم». آرزوی آنها در یک کلام این است که ایکاش شجاعتِ ریسک پذیری داشتند. شاید شما هم چنین آرزویی داشته باشید.
این احساس را زمانی تجربه میکنیم که فرصت انجام کاری را بهدست آوردهایم که به صلاحمان است، اما از آن اجتناب میکنیم. چرا؟ چون ذاتا ریسکگریز هستیم و میترسیم وضعیت موجود را به خطر بیندازیم. وضعیت فعلی، با همهی عیبهایی که دارد، آشنا، بیدردسر و کمخطر است. امروزه به لطفِ پیشرفتهای فناوری در حوزهی عکسبرداری از مغز، ثابت شده است که انسان ذاتا موجود ریسکگریزی است. بهعبارتدیگر، برای ما پذیرفتنِ وضعیت موجود، سکوت کردن و تسلیم شدن، به مراتب آسانتر از تغییر کردن، بهره بردن از فرصتها، به زبان آوردن عقاید یا مشارکت در گفتوگوهای بیپرده و صادقانه است.
وقتی با موقعیتی مواجه میشویم که ممکن است آبرو، اعتبار، موقعیت اجتماعی و مالی یا غرور ما را خدشهدار کند، بهطور غریزی در ارزیابی ریسک اشتباه میکنیم.
چهار رویکرد زیر، پاسخگوی این پرسش هستند که چرا بسیاری از انسانهای بهظاهر باهوش، از کارشان راضی نیستند، روابطشان به بنبست رسیده است و احساس میکنند زندگیشان چیزی نیست که انتخاب کرده بودند یا شوق رسیدن به آن را داشتند.
۱. درمورد احتمالِ شکست خوردن مبالغه میکنیم.
همانطور که دانیال کانِمان در کتاب خود به نام تفکر سریع و کند (Thinking, Fast and Slow) نوشته است، هنگام ارزیابی ریسک، احتمال شکست خوردن، بیشتر از احتمال پیروزی بهنظر میرسد. همین تصور باعث میشود روی احتمال شکست (از دست دادن یا قربانی شدن) بیشتر از احتمال پیروزی تمرکز کنیم. ازآنجاکه در عالم تخیل، موضوعی را که روی آن تمرکز کردهایم، بزرگتر از آنچه که هست میبینیم، در ارزیابی ریسک مرتکب اشتباه میشویم. درحالیکه در بیشتر اوقات، ریسکِ شکست خوردن آنقدر که تصور میکنیم بالا نیست و احتمالِ پیروزی بسیار بیشتر از حدس و گمانهای ماست.
۲. درمورد عواقبِ احتمالیِ شکست، مبالغه میکنیم.
ما در تصوراتمان به بدترین و ترسناکترین سناریوها فکر میکنیم و از کاه، کوه میسازیم. بهجای اینکه فرض کنیم اگر مشکلی پیش آمد، فورا راهحلی پیدا میکنیم یا مسیر رسیدن به هدف را عوض میکنیم، تصور میکنیم وقایع بهطرز تکاندهندهای از کنترل ما خارج میشوند و ما یک گوشه میایستیم و فقط تماشا میکنیم، درنهایت آسوپاس میشویم، خانواده طردمان میکند، قربانیِ بیمهری همکاران میشویم و مُهر شکستخورده برای همیشه به پیشانیمان زده میشود. اغراق کردم؟ شاید شما عواقب ریسک پذیری را تا این حد تیرهوتار نبینید. اما نکته اینجاست که ما بهلحاظ روانی تمایل داریم دربارهی عواقب تصمیمهایمان اغراق کنیم. به همین دلیل، توانایی خودمان را در دور کردن این افکارِ بازدارنده و استقبال از ریسک، دستکم میگیریم.
۳. تواناییمان را در رسیدگی به عواقب ریسک، دستکم میگیریم.
این رویکرد و رویکرد قبلی متأثر از یکدیگر هستند. زنان بیشتر از مردان تواناییهایشان را دستکم میگیرند و دچار خودناباوری میشوند. این خود ما هستیم که به ترسها و تردیدهایمان اجازه میدهیم کنترل تصمیمهای ما را بهدست بگیرند، درنتیجه بیشتر اوقات از پذیرفتن فرصتهای جدید یا ریسک پذیری اجتناب میکنیم، زیرا بهاندازهی کافی به توانایی خودمان در رویارویی با چالشهای نهفته در ریسک پذیری اعتماد نداریم.
بگذارید از تجربهی دوستم بگویم که بارها سِمَت مدیریت ارشد را به او پیشنهاد کردند اما او هربار نپذیرفت تا اینکه بالاخره عزمش را جزم کرد و آن پیشنهاد عالی را پذیرفت. آن زمان باور نداشت که از عهدهی مسئولیتهای این مقام برمیآید و موفق میشود. حالا که به آن روزها فکر میکند و چند سال از پذیرفتن آن سِمت میگذرد، اعتراف میکند که آن سالها بهشدت خودش را دستکم میگرفت. دوست من بسیار خوششانس بود که بقیه، به تواناییهایش ایمان داشتند و بارها مقام مدیریت ارشد را به او پیشنهاد دادند. این تجربهی استثنایی به کنار، بهراستی ما چقدر تواناییِ ریسکپذیریمان را دستکم میگیریم؟ چقدر به پذیرشِ نقشهای مهمترِ کاری یا اهداف برجسته و عالی فکر میکنیم؟ من بهتجربه میگویم، بارها و بارها به خودمان کملطفی میکنیم و از اهداف بلندپروازانه میترسیم.
۴. هزینهی رکود در زندگی را ناچیز میپنداریم و به وضعیت موجود ادامه میدهیم.
ما به خودمان میگوییم: «وضعیت فعلی خیلی هم بد نیست!» یا «وضعیت موجود میتوانست بدتر از این باشد» و با این امید خودمان را گول میزنیم که وضعیت موجود با گذشتِ زمان بهتر و همه چیز روبهراه خواهد شد. ما بهانهتراشی میکنیم تا معقول بودنِ تصمیممان را برای ادامهی وضعیت موجود و عدم ریسک پذیری توجیه کنیم تا خودمان را از شکست احتمالی و عواقب آن مصون کرده باشیم. در حقیقت، هر چیزی که در حال حاضر بر وفق مراد ما نیست، اما امید داریم با گذشت زمان بهتر شود، نهتنها بهتر نمیشود، بلکه از آنچه هست، بدتر خواهد شد و مسائلِ حلنشدهی کاری و عاطفی، برخلاف تصور ما، بهمرور بزرگتر خواهند شد، نه کوچکتر.
حالا چگونه بر ترس از ریسک پذیری غلبه کنیم؟ چطور تشخیص بدهیم چه ریسکهایی ارزشِ پذیرفته شدن دارند؟
از خودتان این سه سؤال را بپرسید:
- اگر شجاعتر بودم، چهکار میکردم؟
- اگر تا یک سال آینده دست روی دست بگذارم، پذیرفتن وضعیت موجود برای من چه فایدهای خواهد داشت؟
- چه موقع ترس من از شکست، باعث میشود در تجسم حجم ریسک اغراق کنم، خودم را دستکم بگیرم و جلوی ریسک پذیری را بگیرم؟
به هر پاسخی که به ذهنتان خطور میکند، توجه و روی آن تمرکز کنید. این پاسخها شما را بهسوی آیندهای روشنتر هدایت میکنند که تنها زمانی میتوانید امید رسیدن به آن را داشته باشید که گامهای لازم را با شجاعت و ارادهی بیشتری بردارید. آیا رسیدن به این آیندهی روشن توأم با ریسک است؟ بله، بدون تردید، اما رویکردهای بازدارندهتان را فراموش نکنید، بزرگ جلوه دادنِ ریسکهای زندگی و دستکم گرفتن توانایی خودتان در مقابله با عواقب ریسکها. همانطور که دو هزار سال پیش، فیلسوف مشهور چینی، لائوتسه، گفته است:
«توانایی شما بیشتر از آن است که فکرش را میکنید.»
از پشیمانی و افسوس بترسید نه از شکست. تاریخ گواه آن است که بیشتر شکستهای بشر نتیجهی ترس بودهاند، نه استقبال از ریسک.
خوشبختی از آنِ کسانی است که به هر بهایی شجاعتِ رسیدن به آن را دارند.
برگرفته از: Forbes.com
جدیترین دیدگاهها