درونگرای برونگرا چه کسی است؟
شما درونگرا هستید یا بُرونگرا؟ اگر فردی هستید که در جمع بودن، مهمانی رفتن و داشتن تعامل با دیگران به شما انرژی میدهد، پس بُرونگرا هستید و اگر فردی تودار و کمحرف هستید که خلوت خود را به همه چیز ترجیح میدهد، باید درونگرا باشید. اما این دو حالت، دو طیفِ یک پیوستار هستند و شخصیتهای دیگری نیز در این میانه وجود دارند. از بینِ این شخصیتها میتوانیم به میانگراها (Ambivert) اشاره کنیم که در شخصیت درونی و بیرونیشان تعادلی دیده میشود و خصوصیات هر دو دسته را دارند، گروه دیگری هم در این بین هستند که به آنها درونگرایِ بُرونگراشده (extroverted introvert)، بُرون-درونگرا یا درونگرای اجتماعی گفته میشود که در این مقاله قصد داریم، آنها را مورد بررسی قرار دهیم. پس احتمالا اگر شما هم مثل من، تا امروز وقتی حرف از درونگرایی و بُرونگرایی یا دستهبندیِ افراد به این دو گروه به میان میآمد، نمیدانستید به کدام دسته تعلق دارید، شاید خواندن این مقاله بتواند کمک کند خودتان را بهتر بشناسید.
درونگرای اجتماعی
برخلاف میانگراها که هم درونگرا هستند و هم برونگرا و هیچ کدام از این خصوصیات در آنها غالب نیست، برون-درونگراها، اصولا شخصیت درونگرایی دارند و در عین حال ذاتا انسانهایی اجتماعی هستند. به این دلیل که خصوصیت برونگرایی به آنها تحمیل نشده، میتوانند به راحتی خود را با موقعیتهای اجتماعی سازگار کنند و از کنار دیگران بودن، لذت ببرند. اما همین برون-درونگرایی به آنها اجازه میدهد بعد از اینکه مدتی را در اجتماع و در کنار دیگران گذراندند، دوباره به درونِ خود برگردند، بدون اینکه از عوارضی مانند سرخوردگی یا رنجش که معمولا بعد از حضور در اجتماع، به سراغِ درونگراها میآید، رنج ببرند. جالب اینجاست که دوستانِ افراد برون-درونگرا حاضرند قسم بخورند که آنها صددرصد برونگرا هستند.
البته اینگونه افراد بیشتر به دنبال ارتباطات عمیقتر با اطرافیانشان میگردند و زیاد اهل خوشوبش کردن، نیستند. برخلاف برونگراها که برای انرژی گرفتن، باید دائما در محیطهای اجتماعی باشند، این کنجکاوی است که برون-درونگراها را به وقتگذرانی با دیگران تشویق میکند و آنها را قادر میسازد با دنیای بیرون ارتباط برقرار کنند و همچنین به آنها کمک میکند تا درک بهتری از خودشان داشته باشند. برون-درونگراها با گریزان نبودن از اجتماع، از کنشهای اجتماعی نیز برای تقویت بُعدِ درونگرای شخصیت خود، بهره میگیرند. برون-درونگرایی فواید زیادی دارد، در اینجا چند مثال میآوریم تا زندگی یک فردِ برون-درونگرا را بهتر درک کنید.
آنها شانهی محکمی برای گریه هستند.
افراد برون-درونگرا به شدت احساساتی هستند و قادرند با همذاتپنداری کردن، عواطف دیگران را درک کنند و با توجه به اینکه نیاز شدیدی به برقراریِ ارتباط دارند، اصلا نمیتوانند احساسات دیگران را نادیده بگیرند. آنها احساسات دیگران را درون خود حمل میکنند و چون خصوصیاتِ برونگرایی دارند، در قالب تعاملاتِ اجتماعی، مایل به برقراری ارتباطِ احساسی با دیگران هستند. به همین دلیل آنها شنوندگانی قابل اعتماد، بهترین شانه برای گریه کردن و بهترین فرد برای درددل کردن، هستند. بدین ترتیب، تمایلات درونگرایانهشان آنها را قادر میسازد از مهارتهای عاطفی و مهربانیِ ذاتیشان استفاده کنند، در حالی که خصوصیات برونگرایانه آنها را تبدیل به بهترین دوستی میکند که در آن لحظاتِ حساس نیاز دارید.
با دیگران به دنبال ایجاد رابطهی عمیق هستند.
این افراد هم مانند درونگراها، تمایلی به دوستیها یا رابطههای سطحی ندارند و زمانی را که برای روابط اجتماعی میگذارند باید سرگرمکننده و مفرح باشد، اما در اصل، آنها بیشتر از این میخواهند و برایشان کفایت نمیکند فقط کاری که دیگران میکنند را انجام دهند، بلکه باید مسئلهی عمیقتری در این میان باشد تا آنها را به خود جذب کند. فرقی نمیکند، وقتگذرانی با دوستان باشد یا قرارهای عاشقانه، فقط نباید سطحی باشد. به این دلیل که دنیای درونیِ درونگراها بسیار غنی است، زمانی را که در جامعه می گذرانند و برونگرا میشوند نیز باید همین خصوصیت را داشته باشد. پس هرچیزی که آنها را کاملا مجذوب نکند به شدت برایشان کسلکننده میشود. به خاطر داشته باشید که یک برون-درونگرا، ذاتا یک درونگراست و نیاز به برقراری ارتباطات درونی، همچنان شاخصهی اصلی این افراد است. با اینحال به عنوان یک درونگرای اجتماعی، انگیزهی محرکی که باعث اجتماعی بودنشان میشود این تمایل است که بتوانند بخشی از ماهیتِ دنیای بیرون را به درونشان بکشانند. به بیان دیگر، اجتماعی بودن به آنها درکِ روشن و کاملی از دنیای اطراف میدهد.
به شدت حساس هستند.
بیشتر درونگراها، معمولا به خوبی میدانند در اطرافشان چه میگذرد. حواس پنجگانهی آنها به شدت قوی و حساس است و این گاهی میتواند برایشان خستهکننده شود. ادراک حسی آنها دائما در حال فعالیت است و باعث میشود به شکل قوی و عمیقی با همه چیز، ارتباط برقرار کنند. برون-درونگراها این طبیعتِ به شدت حساس را در موقعیتهای اجتماعی هم دارند. احساسات آنها در بالاترین حد است، به شدت هوشیار هستند و حواسشان به تمام اتفاقهایی که در اطراف جریان دارد، هست. این حساسیتِ برون-درونگراها در رابطه با احساسات دیگران نیز وجود دارد، تا حدی که گاهی به نظر میرسد یک فرد روشنضمیر هستند و میتوانند ذهن افراد را بخوانند. مانند بیشتر درونگراها، آنها انرژی درونی و حس نیرومندی دارند، و اگر به این دو خصوصیت اجتماعی بودن را هم اضافه کنید، نتیجه این میشود که آنها به شدت به تغییرات رفتاری و خلقوخوی اطرافیانشان واقف هستند.
در مشاغلی که جنبههای اجتماعی دارند، میدرخشند.
برای خیلی از درونگراها پیدا کردن شغلی که با سرشتشان سازگاری داشته باشد و در عین حال برایشان جالب باشد، کار دشواری است. فرهنگ دنیای امروز بر برونگرایایی تمرکز دارد و با اینکه همه چیز در حال تغییر است، هنوز برای عادی شدن فرهنگِ درونگرایی در کار، راه زیادی در پیش است. برای همین در اکثر مواقع درونگراها مجبور به انجام مشاغلی شوند که مناسبشان نیستند. مشاغلی که از تعاملاتِ اجتماعی بالایی برخوردارند، باعث میشوند که این افراد دائما معذب باشند. اما برای برون-درونگراها دنبال کار گشتن آسانتر است، چون میتوانند مشاغلی را که تا حدی اجتماعی بودن هم در آنها دخیل است، انتخاب کنند و در عین حال، سرشت درونگرای خود را هم حفظ کنند. مشاغلی که نیاز به تعامل رودررو دارند، درونگراهای اجتماعی را نمیترسانند، بلکه به آنها اجازه میدهند از مهارتهای اجتماعیشان استفاده کرده و شور و اشتیاق درونیشان برای ارتباط برقرار کردن با دیگران را برآورده کنند.
به دنبال فرصتی برای ملاقات با افراد جدید هستند.
برون-درونگراها در آشنایی با افراد جدید موفق هستند و معمولا از ملاقات با افراد جدید استقبال میکنند. ملاقاتها و سلام و احوالپرسیهای بعداز ظهر و دورهمیهای کوچک برای آنها ساخته شدهاند. آنها دوست دارند به مکانهای تازه بروند و از این طریق، با افراد جدیدی آشنا شوند و بدون اینکه نیازی به ادامهی این روابط اجتماعی باشد آنجا را ترک کنند. این نوع ملاقاتها برای برون-درونگراها ایمن به نظر میرسد، چرا که هیچ اجباری برای دوست شدن و ادامهی این نوع رابطهها وجود ندارد. چند ساعت در کنار افرادی که تازه با آنها آشنا شدهاند، میمانند؛ گپی میزنند و خوش میگذرانند و بعد دوباره برای انرژی گرفتن، به خلوت خود پناه میبرند. لذتِ آشنایی با افراد جدید، درونگراهای اجتماعی را به جهانگردانی بالفطره، تبدیل میکند. به همین دلیل، آنها اغلب به دنبال یادگیریِ زبانهای جدید هستند چون میخواهند راههای تازهای برای ارتباط با دیگران پیدا کنند.
انرژی دوباره گرفتن برای آنها اولویت دارد.
درونگراها به شکلهای مختلفی احساس گناه میکنند. احساس گناه از رابطه نداشتن با اطرافیان، احساس گناه به خاطر ضداجتماعی شناخته شدن و احساس گناه به خاطر نیاز به شارژ شدن و انرژیِ دوباره گرفتن. درونگراهای اجتماعی، به شارژ کردنِ خود نیازمندند. اگر این کار را نکنند، رویِ خُلقوخویشان تأثیر منفی میگذارد و کمحوصله یا عصبی میشوند. برون-درونگرا به عنوان یک درونگرای اجتماعی میداند که لذت بردن از لحظاتی که در اجتماع میگذراند به این بستگی دارد که قبل از آن به خوبی در خلوتِ خود انرژی گرفته یا به بیان دیگر شارژ شده باشد؛ بنابراین این مرحله، برایشان از اهمیت بالایی برخوردار است. مسلما آنها همیشه به خاطر اینکه مجبورند برای این کار مدتی را با خودشان تنها باشند، احساس گناه میکنند. دیگران هم خیلی وقتها درک نمیکنند، چرا آنها باید هر از چندی، برای مدتی از دیگران فاصله بگیرند، اما برای یک بُرون-درونگرا این موضوع بر مسائل دیگر اولویت دارد و آنها تحت هیچ شرایطی از این کار دست نمیکشند.
اعتماد درونی از خود ساطع میکنند.
درونگرای اجتماعی در درونش احساس امنیت میکند، ولی برای رسیدن به این درجه از اطمینان، طوفانهای زیادی را پشت سر گذاشته است. این اطمینانِ از درون، به آنها اجازه میدهد زمانی که از مزایایِ برونگرا بودن لذت میبرند، احساس گناه نکنند. وقتی با خودشان احساس راحتی کردند و نیازی نداشتند به خاطر مواقعی که مجبورند تنها باشند عذرخواهی کنند، میتوانند از بودن در کنار دیگران نیز لذت ببرند و هر وقت تمایل داشتند به تعامل با دیگران بپردازند. بله، البته هر از چندگاهی، به خاطر فشاری که دیگران بر آنها وارد میکنند، ممکن است باز هم احساس گناه کنند، اما میتوانند با این موقعیتها، منطقی برخورد کنند و اجازه ندهند فشارهای بیرونی، خلوتِ درونی آنها را آشفته کند. تضادِ جالبی که در اینجا وجود دارد این است که درونگرای اجتماعی یک فرد با اعتمادبهنفس است که سرشت درونگرای خود را به خوبی میپذیرد و بر اثرِ کنجکاوی، تمایل و نیاز شخصی، به دنبال کشف دنیای بیرون و برقرای ارتباط با دیگران است.
آنها درونگراها و برونگراها را درک میکنند.
درونگراها و برونگراها به ندرت میتوانند همدیگر را درک و با هم ارتباط برقرار کنند. برونگراها معمولا اصلا درونگراها را نمیفهمند و درونگراها هم فقط میخواهند اطرافیان یا آنها را درک کنند یا کلا دست از سرشان بردارند. اما این مشکلاتِ ارتباطی برای برون-درونگراها به نوعی حل شده است. آنها بیشتر از افراد درونگرا وارد موقعیتهای اجتماعی میشوند و این درگیر شدن در موقعیتها، به آنها کمک میکند تا زندگی و احساسات دیگران را بشناسند. برون-درونگراها، میدانند چه چیزهایی باعثِ ناراحتی دوستان برونگرایشان میشود و با اینکه ممکن است گاهی آنها را درک نکنند، اما مسلما به تفاوتی که وجود دارد، احترام میگذارند.
با خود و دیگران صادق هستند.
هیچ چیزی برای درونگراها آزاردهندهتر از این نیست که بخواهند به شخصیتی تظاهر کنند که واقعا نیستند. آنها در دنیایی زندگی میکنند که همهی پاداشها، متعلق به بُرونگراهاست و به همین دلیل تحت فشارهای زیادی قرار دارند. پس جای تعجبی ندارد که درونگراها برای اینکه بتوانند در این دنیای بُرونگرا دوام بیاورند، باید سرشت واقعیشان را زیر نقاب پنهان کنند. انجام این کار معمولا عواقب منفی برای آنها دارد و منجر به کجخُلقی، اضطراب، استرس و خستگی میشود. اما برون-درونگراها نیازی ندارند به چیزی تظاهر کنند. آنها قادرند به راحتی خودشان باشند و از تجارب اجتماعی لذت ببرند و با اطرافیان و دوستان تعامل داشته باشند، بدون اینکه نیازی باشد تا بیشتر از ظرفیتی که در توانشان هست، تلاش کنند. از همه مهمتر اینکه برون-دورنگراها عذاب وجدانی به خاطر تظاهر کردن به آدمی که واقعا نیستند، ندارند و با خودشان و دیگران صادق هستند.
برگرفته از: lifehack.org
جدیترین دیدگاهها